آموزش فلسفه به زبان ساده

اثبات و تشریح اصول دین با عقل

آموزش فلسفه به زبان ساده

اثبات و تشریح اصول دین با عقل

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عزیزان
فلسفه، این علم زیبا را بیاموزید که ضروری ست. اگر در تردید هستید، شما را به قطعیت می رساند؛ اگر قاطعید، به شما معرفت می بخشد؛ هر کجای راه حقیقت ایستاده اید فلسفه بیاموزید.
فلسفه را بدون تکلّف، به زبان ساده و مختصر بخوانید...بنده این دروس را برای کسی نوشته ام که حتّی یک کتاب فلسفی نخوانده است. آن ها را دنبال کنید و هرکجا پرسشی پیش آمد بپرسید.
حضور سبز شما مایه ی شادابی و طراوت این وبلاگ است
----------------------------------
تمامی مطالب فاقد سند این وبلاگ، نوشته ی بنده است؛ لذا در صورت رونوشت برداری نام وبلاگ یا نویسنده را ذکر بفرمایید.

آخرین نظرات

    شکّی نیست که اعتقاد به وجود خدا اعتقادی فراگیر است. عموم مردم جهان به قدرتی هوشمند که بر همه چیز حاکم است معتقدند. از کنار اعتقاد به این مفهوم، ادیان ایجاد شده اند تا رابطه ی بین انسان ها و خدا را توصیف کنند. در این میان، عدّه ای بی خدا ظهور کرده اند که تعدادشان نیز مدّت ها ست رو به افزایش است. مبحث این مقاله، واکنش بی خدایان به باخدایی توده ی مردم است.

    در گذشته، بی خدایان عموماً دین را یک ابزار کنترل می دیدند. برخی می گفتند: "دین ساخته و پرداخته ی اشرافیان و قدرتمندان است که آن را برای مردم ضعیف قرار داده اند. دین باعث  می شود فقرا به ضعف و فقر خود قناعت کنند و انقلاب نکنند و در برابر زورگویی و استعمار قدرتمندان ساکت بمانند". این ایده که از طرف مارکس مطرح شده، سالیان دراز روش حکومت کلیسا بر غرب، و روش حکومت عباسیان و امویان برخاورمیانه بوده است. مشهور است که پادشاهان عباسی همگی از جبریون حمایت می کردند؛ چرا که جبریون ادعا می کردند کنترل هیچ یک از اتفاقات جهان در اختیار انسان نیست و هر ظلمی که به انسان می شود تقدیر خدا ست؛ لذا نباید تقلّا کرد و باید ظلم را پذیرفت.

    البته این دیدگاه صراحتاً با مؤسسان عموم ادیان در تناقض است: عموم مؤسسان ادیان از اقشار کم درآمد بوده اند و اگر هم پردرآمد بوده اند، پس از تأسیس دین از ثروت و عیش خود دست کشیده و زهد پیشه کرده اند. در هنگام تأسیس، عموماً ثروتمندان در تقابل با دین بوده اند نه تقویت آن. همواره ثروتمندان ابتدا یا دین مخالفت کرده اند و وقتی نتوانستند جلو آن را بگیرند، دین را منحرف کرده و از آن سوء استفاده کرده اند.

    عده ای نیز دقیقاً نقطه نظر مقابل را اتخاذ کردند. گفتند "دین توسط فقرا پایه ریزی شده تا ثروتمندان و قدرتمندان در تنگنا قرار بگیرند و قدرتشان افزایش نیابد؛ بلکه دلشان به رحم بیاید و از دارایی خود انفاق نیز بکنند". نیچه نمونه ی برجسته ی همین گروه است. این دیدگاه نیز با قواعد عدالت و داد و ستد ادیان متناقض است؛ چرا که اگر هدف دین ایجاد برابری مالی بود، به کمنیسم ختم می شد و مالکیت را نفی می کرد نه این که تنها با چند قاعده ی جزئی(خمس، زکات و تشویق یه انفاق) بر ثروت اعمال اثر کند. مثلاً قانونی وضع می شد که هرکس دارایی مازاد بر میانگین اجتماع دارد واجب است به فقرا انفاق کند.

    برخی دیگر از بی خدایان می گویند دین خرافه و افسانه ای ست که به دلایلی روانی در میان مردم شایع شده است. نمونه ی برجسته ی این گروه، ریچارد داوکینز(بی خدای معروف جهان) است که اعتقاد به خدا را به ویروس تشبیه می کند. او مقاله ای به نام ویروس های ذهن دارد که خلاصه ی آن چند جمله است:

ایمان به وجود خدا، اعتقادی ست که پایه اش خودش است. انسان های مذهبی وجود خدا را بدیهی در نظر می گیرند، و شک نکردن در وجود خدا را یک ارزش و رسالت می دانند. لذا یک انسان مذهبی نه در وجود خدا شک می کند و نه در برابر شکّ دیگران تحت تأثیر قرار می گیرد؛چرا که خود را به واسطه ی ایمان به خدا ارزشمندتر از دیگران می بیند. در عین حال او منتشر کردن این ایمان را رسالت خود می پندارد و ایمان را تبلیغ می کند. به این ترتیب، ایمان در میان مردم گسترش می یابد.

    پیداست که این دیدگاه با اصل دین اسلام متناقض است. در اسلام اعتقاد به اصول دین تحقیقی ست نه تقلیدی. کسی اگر بر اثر فطرت پاکش وجود خدا را مستقیماّ درک می کند-که امروزه کمتر اینگونه است- به اثبات نیاز ندارد وگرنه موظّف است پیش از ورود به اسلام خدا را پیش خود اثبات کند. این امر آنقدر مهم است که در دین اسلام اگر در اصول دین تقلید شود اسلام پذیرفته نیست.

    دیدگاه مشابه دیگری که تلطیف شده و به دید روشنفکرانه(!!!) است می گوید "دین اگرچه همه دروغ و فریب است، ولی برای جامعه مورد نیاز و تسکین دهنده است...مردم به دین نیاز دارند!!" این دید که در قشر به اصطلاح روشنفکر رواج زیادی دارد، برگرفته از آرای مارکس درباره ی اثر دین بر توده ی مردم است. از نظر این دیدگاه دلیل رواج دین تسکین دهنده بودن آن است. دیدگاه فوق که اعتقاد به خدا را غیر فطری می داند، با یافته های آماری که حاکی از تأثیر برجسته و گسترده ی دین بر  سلامت جسمی و روحی است در تناقض است. چنین اثر مفید بزرگی را تنها یک خاصیت فطری می تواند ایجاد کند. خصوصاً این که شیوع دین اسلام در کشوری مانند آلمان یا استرالیا که حاکمیت بی دین دارند اگر یک نیاز فطری نباشد اصلاً تسکین دهنده نیست بلکه بسیار هم تنش زا ست. با این حال شاهد این شیوع هستیم.

    در نهایت، دانشمندان بی خدا پس از تحقیقات متنوع به این نتیجه ی تلخ رسیده اند که دین داران دارای سلامتی جسمی و روانی، اعتماد به نفس و فعالیت اجتماعی بیشتری نسبت به بی خدایان هستند.

    دانشمندان فوق، به آخرین تقلّای ممکن در برابر خدا دست زده اند و آن این که ادعا کرده اند "انسان به گونه ای تکامل یافته است که به وجود خدا اعتقاد داشته باشد...انسان ذاتاً به وجود خدا معتقد است". آن ها پس از آن که مجبور شدند بپذیرند وجود خدا بدیهی ست، فطرت انسان را زیر سؤال برده اند و گفته اند باید به این اعتقاد فطری غلبه کرد!!

    این دانشمندان باید پاسخ بدهند به چه عنوان بخشی از بدیهیات را پذیرفته و بخشی را حذف می کنند؟ در فصل اول اثبات شد که تمام اصول بدیهی حقیقتند و نمی توان بدیهیات را سلیقه ای پذیرفت و رد کرد.


برای اطلاعات بیشتر مطالعه کنید:

  1. دیدگاه مارکس و فروید درباره ی منشاء دین
  2. دیدگاه فلسفی نیچه درباره ی قدرت چیست؟
  3. ویروس های ذهن
  4. Why do we need religion
  5. The effects of religious attendace...
  6. Scientists discover that atheists might not exist
  7. Humans evolved to believe in God

نظرات  (۰)

نظر شما، اولین نظر این پست خواهد بود

نظر شما چیست؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی