آموزش فلسفه به زبان ساده

اثبات و تشریح اصول دین با عقل

آموزش فلسفه به زبان ساده

اثبات و تشریح اصول دین با عقل

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عزیزان
فلسفه، این علم زیبا را بیاموزید که ضروری ست. اگر در تردید هستید، شما را به قطعیت می رساند؛ اگر قاطعید، به شما معرفت می بخشد؛ هر کجای راه حقیقت ایستاده اید فلسفه بیاموزید.
فلسفه را بدون تکلّف، به زبان ساده و مختصر بخوانید...بنده این دروس را برای کسی نوشته ام که حتّی یک کتاب فلسفی نخوانده است. آن ها را دنبال کنید و هرکجا پرسشی پیش آمد بپرسید.
حضور سبز شما مایه ی شادابی و طراوت این وبلاگ است
----------------------------------
تمامی مطالب فاقد سند این وبلاگ، نوشته ی بنده است؛ لذا در صورت رونوشت برداری نام وبلاگ یا نویسنده را ذکر بفرمایید.

آخرین نظرات

پرسش(محمد):

   سلام و خسته نباشید!!:)

سوالم رو مصداقی عرض میکنم و شما هم لطف کنید مصداق را بشکافید!
بنده از دوران دبیرستان تا الان که سال چهارم دانشگاهم این سوال رو داشتم و واقعا پیگیرش هم بودم،هم در فضای حقیقی و هم مجازی!!
در ابتدا عرض کنم که این را میدانم خداوند محدود به زمان نیست!:)
مگر نه اینکه حضرت آدم اولین انسانه!؟
و ساخته خداوند است
و خدا عالم به گذشته و حال و آینده است!؟
چگونه حضرت آدم اختیار دارد در حالی که -ساخته-کسی است که آینده او را میبیند!به عبارتی خدا میبیند که دارد(آینده) چه میسازد!
و یه سوال دیگه اینکه اگر دنیا دنیای علیت است ما هر کاری بکنیم یک جبرگرا میگوید (به طور مثال)این فهم تو یا عمل تو و یا هر چیز دیگری از ما ،معلول حادثه ای در گذشته ما یا افراد مرتبط با ما بوده است!!
تکلیف چیست!!
قررربانت!!

پاسخ(ایمان علیخانی):
    سلام محمد جان
    متشکرم که قابل دونستید و سؤالتون رو شفاف پرسیدید.
    دو پرسش شما را می توان به شکل زیر کوتاه کرد:
    1. چگونه می شود که خدا از آینده ی انسان باخبر باشد و انسان مجبور نباشد؟
    2. چگونه می شود که انسان مخلوق و معلول خدا باشد، امّا اعمالش صد درصد طرّاحی شده از قبل نباشد؟
    
    پرسش اوّل، ناشی از یک خلط مبحث است. کلمه ی جبر، به دو معنی ظاهر شده است: یکی حتمی بودن یک عمل و دیگری عدم اختیار در عمل.
    بسیاری اوقات این دو معنی متّحد می شوند؛ مثلاً: آب از دست من بر زمین می چکد. از طرفی آب حتماً به زمین خواهد خورد و از طرف دیگر آب توان انتخاب دیگری ندارد.
    وقتی با عوامل مختار سر و کار داریم، این دو از اتّحاد خارج می شوند: خداوند قیامت را برپا خواهد کرد. از طرفی وقوع قیامت حتمی ست و از طرف دیگر خداوند می تواند قیامت را برپا نکند(این عمل به اختیار اوست)
    مثال دیگر: شکارچی که به قصد شکار وارد جنگل می شود، شلّیک تیر از تفنگش حتمی ست؛ از طرفی او در این عمل خود مختار است.
    رفتار ما مانند قطره ی آب نیست؛ بلکه مانند شکارچی و خدا ست. خداوند از آنجا که بر همه چیز آگاه است، از آینده نیز آگاه است(آینده جزو همه چیز است) و این آگاهی به اختیار ما صدمه ای وارد نمی کند؛ درست مثل آگاهی ما نسبت به رفتار خداوند در قیامت که به اختیار او صدمه ای وارد نمی کند.
    دقت داشته باشید قصد شکارچی و خدا برای ما شفّاف است؛ لذا به رفتارشان در آینده علم داریم. قصد تمام ما انسان ها در تمامی وجوه برای خداوند شفّاف است که او از خود ما به ما نزدیک تر است و چنین شرایطی به نحوی علم خداوند به آینده ی ما را نیز در پی خواهد داشت؛ امّا بحث ما حول چگونگی علم خداوند به آینده نیست. موضوع بحث، رفع تناقض علم خدا و اختیار ما ست که نشان داده شد علم به آینده ی یک شخص شرط کافی برای مجبور بودن او نیست.
    پرسش دوم:
    بدیهی ست که هر اتّفاقی علّتی دارد و چگونگی این اتّفاق(چگونگی معلول)، تابع محض علّت است؛ لذا معلول در تعیین چگونگی خویش اختیار ندارد. انسان معلول خداست؛ لذا انسان در تعیین چگونگی خویش اختیار ندارد.
    تمام جملات بالا صحیحند؛ امّا مسئله اینجاست که «چگونگی انسان» چیست؟
    انسان یک موجود مختار است و چگونگی آن وجوه مختلفی دارد از جمله "اختیار". انسان در اختیار داشتن یا اختیار نداشتن مختار نیست. در این نیز که چقدر اختیار داشته باشد مختار نیست. این ها چگونگی انسان است و آن را علّت انسان(خدا) تعیین می کند. از طرفی، صداقت ورزیدن یا دروغ، وفا کردن یا بی وفایی، رحم کردن یا بی رحمی...این ها اعمال ماست و علّتشان ما هستیم و در انجامشان اختیار داریم. اعمال ما، چگونگی ما نیستند. ما مختارانه اعمال مان را قصد می کنیم و این اختیار، وصف و چگونگی ندارد که اگر اختیار نوع "الف" بود رفتارمان نیک باشد و اگر اختیارمان نوع "ب" بود انسان بدی باشیم. اگر چنین بود و اختیار وصف داشت، دیگر اختیار نبود...جبر بود؛ چون خدا بود که تعیین می کرد فرضاً بنده آدم خوبی شوم یا بد.
    خداوند وقتی به انسان اختیار بخشیده است، یعنی انسان مبدأیت یافته است و همانطور که خدا از هیچ می آفریند، انسان نیز دست به آفرینش بزند و اعمال و نیّات خود را -تا حدودی که خدا اجازه دهد- خود بیافریند و در حقیقت اختیار همان خالقیّت است و این کلام خداوند در قرآن «فتبارک الله احسن الخالقین» که خالق را جمع بسته است یعنی ما جز خداوند خالق هایی هستند و خدا تنها خالق نیست(هرکه اختیار دارد تا حدّی خالقیت دارد) و خداوند برترین خالق است.

پرسش:
    شناخت من از خدا به این دلیل بر او اجبار آور نیست چون بر او  احاطه ندارم و علت تامه او نیستم!!
ولی شناخت خدا از من اینطور نیست!!

پاسخ:
    گمان می کنم باید در مفهوم اختیار بیشتر تعمّق کنید. اختیار یعنی توان انجام اعمال، ورای آنچه محیط ما را به آن وادار می کند. جز اعمال تصادفی، هرچه در این تعریف بگنجد اختیار است. وجود علّت تام نفی کننده ی اختیار نیست. علّت تام تو را با تمام ویژگی هایت می آفریند؛ امّا این ویژگی های تو تو را محکوم نمی کنند به انجام عملی دقیقاً مشخّص و تنظیم شده. اگر دو نفر با ویژگی های دقیقاً یکسان و شرایطی دقیقاً یکسان خلق شوند، عملشان یکسان نخواهد بود و این یعنی اختیار و اگر جز این باشد جبر محض است.
    شما با علم خدا به آینده مشکلی ندارید...او از آینده مطّلع است و این مایه ی تناقض نیست؛ مسئله اینجاست که باید در مفهوم اختیار بیشتر تعمّق کنید...وقتی وجودی تا حدّی مختار خلق شد، یعنی تا حدّی مستقل از محیط و علّت تامه ی خود عمل می کند.

پرسش:
    دلیل شما برای اینکه علت فقط چگونگی معلول را تعیین میکند چیست؟
یک سری عوامل تفکر و سلیقه بنده را شکل میدهند(خلاصه هر کسی یک قالب تفکر دارد مثلا حتی یک حادثه ای باعث شود که من منطقی فکر کنم و تفکراتم را خودم بسازم!!)>>>من بر پایه آن تفکرات و سلیقه تصمیم میگیرم>>>بر پایه آن تصمیم عمل میکنم!
پس علت غیر مستقیم عمل من را طرح ریزی کرده است!
مشکل این استدلال کجاست؟

پاسخ:
    تعریف معلول چیست؟ آنچه وجودش در گرو علّت است. علّت است که معلول را می سازد؛ سازنده است که همه ی جزئیات سازه را تعیین می کند؛ پس تمام جزئیات معلول نیز به دست علّت است. این ها همه طبق تعریف است و از تصوّر موضوع حاصل می شود. امّا این معلول اگر مجبور بود، هرچه کند دقیقاً از پیش توسط علّت تعیین شده است وگرنه(در صورت اختیار معلول)، علّت، عمل معلول را تعیین نکرده است بلکه معلول است که عمل خود را شکل می دهد.
    مشکل استدلال شما اینجاست که انتخاب خود را معلول شرایط محیطی می دانید. شرایط محیطی قطعاً اثر دارند و البته اثرشان بسیار زیاد است؛ امّا همه چیز محیط نیست. شما به خودی خود و فارغ از جبر محیط قابلیّت انتخاب دارید و این همان اختیار است. این همان چیزی است که به خاطرش بازخواست می شوید وگرنه پاداش و عقاب بی معنی خواهد بود.
    محیط روی فکر شما کاملاً مؤثّر است و شما را به سوی یک انتخاب خاص سوق می دهد...امّا شما می توانید به قدری که خدا برایتان از اختیار قرار داده است دست به خلقت بزنید و در زمینه هایی که او اجازه داده است امیالی برای خود بیافرینید که محیط حتّی علیه آن ها به شما فرمان داده است. اینگونه است که لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.
ایمان علیخانی بجستانی

اختیار

جبر

علیت

نظرات  (۱۱)

سلامی دیگر :)
قرربانت که جواب دادیید!!!
لکن!! 
به نظر من قیاس درست نیست!
شناخت من از خدا به این دلیل بر او اجبار آور نیست چون بر او  احاطه ندارم و علت تامه او نیستم!!
ولی شناخت خدا از من اینطور نیست!!
شرمنده ولی سه نفری جوابی رو که نوشته بوددین خوندیم ولی ذره ای هم افاقه نکرد!
میشه اصطلاحا paraphraseش کنین!!
تشکر!!

پاسخ:
سلام محمد جان
زنده باشین...وظیفه ست:)
از کلام شما برمیاد که پرسش دوم مد نظرتونه و براتون علم نیست که نافی اختیاره؛ بلکه احاطه ی خدا و علّیته که نافی اختیار انسانه...درست میگم؟
چشم، به لطف خدا در این رابطه در ادامه ی همین پست توضیح میدم.
خواهش میکنم!!
بازم تشکر:)
دلیل شما برای اینکه علت فقط چگونگی معلول را تعیین میکند چیست؟
یک سری عوامل تفکر و سلیقه بنده را شکل میدهند(خلاصه هر کسی یک قالب تفکر دارد مثلا حتی یک حادثه ای باعث شود که من منطقی فکر کنم و تفکراتم را خودم بسازم!!)>>>من بر پایه آن تفکرات و سلیقه تصمیم میگیرم>>>بر پایه آن تصمیم عمل میکنم!
پس علت غیر مستقیم عمل من را طرح ریزی کرده است!
مشکل این استدلال کجاست؟
پاسخ:
خواهش میکنم محمد جان
پاسخ رو نوشتم براتون
وبااااااااااااااااااااز هم!!:))
نگو که منظورت از وجود فقط اون قسمت جرم و فضا  اشغال کن معلوله!
آیا نمیشود وجود را تجزیه کرد به اجزای مختلف مثلا جزء مادی ،جزءمتفکر و جزء....و همچنین جزءتصمیم گیرنده!!
اگر بشود!!
چرا نباید قوه تصمیم گیرنده،تابع (کامل)علت قبلی نباشد؟(توجه:من دلیل محکمی برای اثباتش ندارم و همچنین ردش فقط سواله)
و از قسمت سبز به پایین هم که استدلالی درش نیست و بیشتر نظره!!
لطفا  به جای اینکه  بگید محیط روی تصمیمات خیلی موٍثره!!
این را با یک مقدمه مرتبط رد کنید که چرا علت موجده معلول و محیط اثر تمام و کافی را بر تصمیمات معلول ندارد!!
پاسخ:
خیر
منظورم تمامی ابعاد وجوده؛ یعنی میزان اختیار و توانمدی هاش.
ما دو راه داریم: یا تمایلات موجود رو جزو ابعاد موجود بپنداریم و لذا موجود محکوم به جبر میشه...
یا تمایلات موجود رو مخلوق اختیارش بدونیم و موجود محکوم به اختیار میشه.
شما تمام مدّت فرضتون حالت اولّه و اتفاقاً براش دلیلی هم ندارید.
بنده فرضم حالت دومه و دلیلم مختار بودن انسانه و عدالت خدا.
اختیار انسان، یک اصل بدیهیه و اگر کسی میخواد ردّش کنه باید دلیل بیاره نه کسی که اختیار رو میپذیره.
اگر هم این برای شما بزرگوار باعث شده نسبت به خدا دچار شک و تناقض بشید(که گویا همینطوره) فرض دوم تناقض رو رفع میکنه.
سؤالی هست درخدمتم

دیدم علامات تعجبتون زیاد شده و گویا از بحث خسته شدید...
تمنا دارم سعه ی صدر داشته باشید بزرگوار...این یک بحث مکتوبه و ممکنه مدّت ها به درازا بکشه...سیر بحث ما در مدار طبیعی خودشه و ان شاء الله به نتیجه خواهد رسید.
سلام
ببخشید که  مدتی نبودم
یه جا گفتین:اگر دو نفر با ویژگی های دقیقاً یکسان و شرایطی دقیقاً یکسان خلق شوند، عملشان یکسان نخواهد بود
دلیلتان چیست؟؟؟مطالعه آماری داشتین؟
چطور میگین اختیار یه چیز بدیهیه ؟؟بعدد مگه بدیهیات رو نمیشه نوجیه کرد؟؟؟
لطفا پای  خدا را وسط نکشید! و گرنه دیگه نیازی به بحث نداشتم!!!
من اتفاقا دو پیش  فرض رو دارم اما اگه اولیه که فکر من رو مشغول کرده وتا وقتی رد نشه قضیه همینه!!
بنده دلیل آوردم برای جبر حاصل از اجتماع و اتفاقا اگه هر امری دلیلی داشته باشد در 
گذشته ما،پس رسما ما اختیاری نداریم! شما با دلیل این دلیل بنده را رد کنید!!
تشکر



پاسخ:
سلام
خواهش میکنم
دقیقاً نکته همینجا ست: اثبات بفرمایید که هر امری دلیلی دارد در گذشته ی ما. این را درباره ی تصمیمات ما اثبات کنید کافی ست. ثابت کنید تصمیمات ما علّت کاملی در گذشته دارد. این را اگر اثبات کردید، اصل بدیهی اختیار را نقض کرده اید و از آنجا که اصول بدیهی پایه های ذهنند و غیر قابل نقد، اگر یکی شان نقض شد باید از نو تمام این اصول را مورد تردید قرار دهیم... .
راستی، منظورتون رو از توجیه بدیهیات نفهمیدم لطفاً توضیح بدید
من  که یه دلیل آوردم برای  هر امری دلیلی دارد در گذشه!!
برید بالا نگاه کنید
منظورم اینه که مگه هرچیزی اگه بدیهی باشه دیگه نیازز به برهان نداره!؟
شاید واسه یه سری افراد  بدیهی نباشه!!
ببین برادر من فیلسوف نیستم و نیومدم بحث کنم!
سوال پرسیدم!!
بهتون  گفتم اگه ازتون بر میاد با چندتا مقدمه  درست و نتیجه ممرتبط واضحا اثبات کنید اختیار با علم  خدا رد نمیشود!!
خسته نباشید!!
من که تا حالا هیچی دستگیرم نشده!!


پاسخ:
1. بنده هیچ راهی برای اثبات اختیار نمی شناسم؛ همون طور که هیچ راهی برای اثبات وجود احساسات و عواطف نمی شناسم. برخی بدیهات رو میشه از دیگر بدیهیات استخراج و اثبات کرد، بعضی رو هم نه.
2. شما دلیلی نیاوردید؛ بلکه ادعا کردید هر حادثه ای با تمام جزئیاتش ریشه در گذشته دارد و بنده شرح دادم که ادعای شما حاوی مدرک و برهان نیست بلکه صرفاً یک گمانه. و از آنجا که این ادعا با اصل بدیهی اختیار شخص در تناقضه لذا غلطه. شما بفرمایید: یک گمان رو بپذیریم معقوله یا یک اصل بدیهی رو؟
3. بنده بر اساس رد ادعای بند 2، نشان دادم بین اختیار ما و علم خدا به آینده تعارضی وجود ندارد
به هر حال  دستتون  درد نکنه!
وقت گذاشتین!
اگه مقدوره کل مطلبو به زبان ساده تری  و سر هم شده درس  کنید !
خدا خیرتون بده! 
پاسخ:
خواهش میکنم
دست شما درد نکنه
چشم...وقت کنم چشم...
سلام.خسته نباشیدوممنون از سایت خوبتون.سوالم دررابطه با رابطه ی موجود بین فلسفه و ایدئولوژیه.(ایدئولوژی سیاسی یا.....)میخوام بدونم فلسفه هم مثل ادبیات میتونه تحت تاثیر ایدئولوژی های خاصی قرار بگیره یانه.وادبیات فلسفی چطور؟واینکه آیاممکنه برخی ازآثاری که ماتحت عنوان فلسفه یاادبیات فلسفی بهشون برمی خوریم ،ایدئولوژی در جامه ی فلسفه باشند؟
تفاوت فلسفه باسایررویکردها اینه که فلسفه تکیه براستدلال های عقلی و منطقی داره .وبه نظرمیرسه به این دلیل به راحتی تسلیم ایدئولوژی نمیشه.همه میدونندکه ادبیات اسلحه ای شده درخدمت ایدئولوژی.و مقاله های بسیاری دراین رابطه نوشته شده.آیا تاحالادررابطه با رابطه ی بین ادبیات فلسفی و ایدئولوژی هم به مطلبی برخوردید؟ بنده دانشجوی ترم یک ارشد ادبیات انگلیسی هستم وپاسخ شمابه این سوال میتونه کمکی باشه برای تصمیم گیری دررابطه با موضوع مقالم.واینکه اگراثری در حیطه ی ادبیات فلسفی میشناسین که بیشتر تحت تاثیرایدئولوژی های سیاسی یا شخصی نویسنده نوشته شده  وبه عنوان اثر ادبی فلسفی ارائه شده و خواننده رو بانام فلسفه مطیع وتسلیم خودش کرده و قابلیت پذیرش رو در خواننده بالابرده ،ممنون میشم اثررومعرفی کنید .تابتونم موضوع مقالمو به یک اثرخاص محدودترکنم.شرمنده بابت زیاده گویی و ممنون.

پاسخ:
سلام بزرگوار
سلامت باشید
بله متاسفانه ایدئولوژی های اولیه ی افراد(پیش داوری ها) همواره بر نقطه نظرات فلسفی شون اثر داشته. البته همانطور که فرمودید فلسفه به نسبت ادبیات در برابر این اثر به مراتب مصونیت بیشتری داره و در حقیقت رسالتش ایجاد مصونیت نسبت به همین داوری های نادرسته؛ اما آثار متعددی هست که به طور شفاف، سخنرانی ایدئولوژی های سست با بیان زیبای ادبی-فلسفی محسوب میشن.
مسئله اینجاست که روی این ها توافقی نیست. کسی که آلبر کامو رو برحق بدونه، آثار نهیلیستیش رو هم می پسنده همچنین نیچه؛ از طرفی همین فرد به نوشتار بنده ایراد میگیره و تمامش رو مصادره به مطلوب تلقی می کنه. نمیدونم تونستم منظورم رو منتقل کنم؟
سلام.بله.ممنونم.مسئله همینجاست.خواننده برچه مبناومعیاری یه اثرفلسفی روبرحق میدونه وبه قول شمافردی روکه یه اثری به ظاهرفلسفی روحاصل ایدئولوژی میدونه متهم میکن؟ وقتی طرف مافلسفه ست این بر حق دانستن تنهابایدبه اتکای عقل و منطق باشد.پذیرش اینکه آیا یک اثر فلسفه ای روبیان میکنه یا نه ،نمیتونه برحسب سلیقه ی مخاطب باشه .متوجه منظورم میشین؟یعنی برای پذیرش اینکه یه اثرفلسفی هست یانه ما فقط خط کش عقل و منطق رودردست داریم نه سلیقه وتعصبات فردی و...!پس این همه پارادوکس و جنگ درمیان فلاسفه ازکجامیاد وقتی مرزومحدوده ی این عقل برای تمام انسان هامشترکه .نه مثل ضریب هوشی که...!واینکه درنهایت به نظر شما اگر من این مسئله رو برای موضوع مقاله انتخاب کنم ایامیتونم ساپورتش کنم یانه.البته فکر میکنم بایدموضوع روبه مراتب محدودترکنم .چون تاثیرایدئولوژی بر فلسفه گستردگی زیادی داره.به همین دلیل ترجیح میدم اثرخاصی رو موردبحث قراربدم.اثری در زمینه ی ادبیات فلسفی.

سلام
استاد گرامی
میخواستم درصورت امکان چند نفر از بزرگان که به جبر مطلق اعتقاد داشتن برام نام ببرید. و همچنین اگه اونا کتاب یا مقاله ای داشتن بهم معرفی کنین و مهمتر اینکه بزرگانی که در رد اونا دست به قلم شدن با ذکر اثر بهم معرفی کنین
سلام
در شرح عدم ارتباط علم خدا و اختیار انسان،معمولا مثال معلمی را میزنند که چون دانش آموز خود را میشناسد میتواند پیش بینی کند که نمره دانش آموز چند خواهد شد و علم معلم ناقض اختیار دانش آموز نیست.
اما تفاوت مهم این است که معلم منشا دانش آموز نیست!ولی خدا هست! و چیزی را میسازد که میداند چه میشود! مثل چیزی که ما میسازم و میدانیم چیزی که ساخته ایم چه خواهد شد (چون ماییم که پتانسیل هایش را تعیین میکنیم!مثل کامپیوتری که برنامه ریزی میکنیم،نکته مهم این است که،،،،،،چون میدانیم چه به او داده ایم پس میدانیم چه میکند) ماییم که تعیین کننده سرنوشت آن مصنوع خودمون هستیم!
گاهی میگویند خدا میداند که شخص با اختیار چه انجام خواهد داد! ولی این مسئله را عوض نمیکند!مهم این است که خدا از قبل میداند!
و آنچه را میداند، میسازد!
پاسخ:
سلام
چشم مطلب جدیدی با تشریح بیشتر در این باره مینویسم

سلام استاد عزیز 

یک سوال

چگونه می توان گزاره های عقلی و تجربی رو از هم تشخیص داد؟!

منظور من از گزاره های عقلی گزاره هایی هستند که برای  تعیین صدق و کذب گزاره از روش عقلی استفاده شود(روش عقلی استدلالی است که به بدیهیات اولیه برمیگردد)

و از گزاره های تجربی گزاره هایی هستند که برای اثبات و ابطال گزاره از تجربه و ابزار های آزمایشگاهی استفاده میشود

ولی من بعضی اوقات نمیدانم که این گزاره به بدیهیات اولیه برمیگرده یا بوسیله تجربه و ابزارهای آزمایشگاهی قابل اثبات یا ابطاله

مثلا«هر متحرکی نیازمند نیازمند نیروی محرکه ای است»ایا گزاره ای عقلی است یا تجربی؟چرا؟

 

 

 

نظر شما چیست؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی