زبان -به معنی معروفش- یک نظام فطری نیست بلکه مجموعه قواعدی ست که با آموزش به انسان منتقل می شود. نوزاد ایرانی اگر در انگلستان بزرگ شود قطعاً انگلیسی زبان خواهد شد و این یعنی زبان موروثی نیست.
حال زبان، این نظام غیر موروثی، طبق چه فرآیندی به انسان آموزش داده می شود؟ نوزاد چگونه تکلّم را فرا می گیرد؟
اینجا دو حال پیش روی ما ست: یا نوزاد هیچ نظام اوّلیه ای در سر ندارد و صفر تا صد نظام فکر و تکلّمش را از محیط می آموزد، یا اطّلاعات اوّلیه ای هست که نظام و مطالب جدید -از جمله زبان- را به وسیله ی این اطّلاعات می آموزد.
گمان اول بی شک باطل ست. کافی ست فرض کنید یک نفر از فضا آمده است که هیچ شناختی از هیچ حرکت شما ندارد و هیچ نظامی نیز برای فکر ندارد(ذهنش خالی مطلق است). چگونه می توانید مفهومی را به او بفهمانید؟ کسی که نظامی برا فکر ندارد، محکوم است به فکر نکردن و استنتاج نکردن و لذا محکوم است به نفهمیدن.
نوزادان می فهمند و می آموزند؛ لذا از همان ابتدا نظامی برای تفکّر دارند. این نظام تفکّر است که امکان یادگیری را برایشان فراهم می کند. نظام تفکّر را اگر مجموعه ی نظام های استقرا، استنتاج، حافظه، تصوّر و ... در نظر بگیریم -که عموماً منظور ما از نظام تفکّر همین است- هنوز بیانمان از اطّلاعات اوّلیه ناقص است.
به وسیله ی نظام تفکّر، شاید بتوان علوم تجربی(Science) و ریاضیات را آموخت؛ امّا آیا می توان مفهوم کلماتی مانند "محبّت"، "درد" یا "لذّت" را نیز صرفاً با نظام فکری دریافت؟ خیر؛ قطعاً خیر.
مفاهیمی هستند که هیچ کارشان نمی توان کرد. کسی که مفهوم "نفرت" در وجودش تعریف نشده است، هر قدر هم برایش سخنرانی کنیم نمی توانیم این مفهوم را به او منتقل کنیم. حداکثر کاری که می توانیم انجام دهیم این است که زمینه ها، پی آمدها و نشانه های معمول نفرت را برایش شرح بدهیم؛ همچنین تصوّر کنید کسی را که برایش درد تعریف نشده است. این شخص را نمی توان با آموزش به مفهوم درد آشنا کرد؛ لذا نوزاد محکوم است به طور فطری مفاهیم "محبت"، "نفرت"، "درد"، "لذّت" و ... را بداند.
تا این نقطه ی بحث مشخّص شد که زبان اگرچه خود فطری نیست، در نظام فطری تفکّر و مفاهیم بدیهی ریشه دارد. اگر کلمه ی لذّت در زبان شکل گرفته است، این نتیجه ی تعالیم محیط انسان نیست؛ بلکه مفهوم لذّت در جان آدمی حضور دارد و هدف از استعمال کلمه ی لذّت اشاره به مفهوم لذّت است. به همین ترتیب تمام کلمات احساسی منشاء و جایگاهشان مشخّص می شود: احساسات معلول کلمات نیستند(نمی توانند باشند) بلکه اصیل و فطریند و کلمات احساسی طرح شده اند تا هریک به یکی از این احساسات اشاره کنند.
یادتان باشد: سخن گفتن بی هدف نیست. ارزش سخن به انتقال و شفّاف سازی مفهوم است. اگر از سخن مفهوم را بگیریم چیزی باقی نمی ماند و موضوع بحث اینجاست که آیا زبان رسالت خود در انتقال مفاهیم را به طور کامل انجام می دهد؟
تا اینجا نشان داده شد که کلمات احساسی هریک اشاره ای به احساسی هستند و از آنجا که احساسات فطری و اصیلند، زبان در این مبحث دقیقاً منعکس کننده ی فطرت و حقیقت است.