پایان فصل اول(معرفت شناسی) و جمع بندی آن
معرفت شناسی(شناخت فرآیند شناخت) زیربنای فلسفه است. عزیزان این بحث را به خوبی فرابگیرید و عمیقاً درک کنید که اگر در آن مشکلی داشته باشید، حتماً خود را در مباحث بعدی نشان خواهد داد و خدای نکرده از درک صحیح فلسفه باز می مانید. خواهشاً اگر در هریک از جزئیات این بحث شکّی دارید، بیان کنید و بپرسید؛ متزلزل از کنارش عبور نکنید. ارزش نتایج فلسفی به قطعیتشان است و اگر کسی معرفت شناسیش متزلزل باشد فلسفه اش از قطعیت برخوردار نخواهد بود. در زیر، برای تثبیت مطالب چکیده ی فصل را ذکر می کنم:
درس اول: فلسفه نظام انسجام و سامان یافته ی تعقل و نتیجه گیری ست. لذا برای بهینه انجام شدن هر شناختی که با عقل انجام می شود ضروری ست.
دروس دوم و سوم: نهیلیسم(پوچ گرایی) مکتبی ست که در اعتراض به ضعف انسان در شناخت ایجاد شده است. این مکتب با تکیه بر ضعف انسان در شناخت برخی مطالب، به کلی شناخت را منتفی می داند و تمامی اعتقادات را "پوچ" می شمارد.
درس چهارم: نهیلیسم ادعا می کند هیچ چیز را قبول ندارد؛ ولی نمی تواند از پذیرش برخی اعتقادات فرار کند. مثلاً هر پوچ گرایی الزاماً به سیرکنندگی غذا اعتقاد دارد؛ وگرنه غذا نمی خورد. لذا نهیلیسم خود متناقض است و ادعاهایش گزاف است.
درس پنجم: حال که هیچ کس نمی تواند یک سری اعتقادات را انکار کند، باید به این اعتقادات (فطرت) توجه کرد و با آن ها همه جا به نتیجه گیری پرداخت. نمی توان کاربرد اعتقادات را به دلخواه محدود کرد.
درس ششم: تمام مکاتب فلسفی منکر فطرت، در حقیقت به فطرت معتقدند؛ اما از سر سهل انگاری و به صورت سلیقه ای روی برخی گزاره های فطری تأکید کرده و بقیه را تضعیف کرده اند.
درس هفتم: این که انسان فطرتش را نمی تواند تحلیل کند دلیل بر ضعف انسان در شناخت جهان نیست؛ بلکه دلیل بر ضعف انسان در شناخت خود است. هدف فلسفه از بحث فطرت معمولاً بدیهیات(گزاره های فطری که قطعی هستند) است. معمولاً نیازی به تفکیک بدیهیات از قطعیات نیست. همین که گزاره ای به اندازه ی کافی ساده شد که نفی آن را وجدان نمی پذیرد، می توان از آن به عنوان گزاره ی قطعی استفاده کرد.