تعریف، ضرورت و قدرت فلسفه
دین مهم ترین جزء زندگی یک انسان است، اگر به آن معتقد باشد. چرا؟ چون دین ادعا می کند که هدف آفرینش انسان و راز سعادت انسان را می داند. اگر دین صحیح و برحق باشد، هیچ چیز به اندازه ی رعایت دین مهم و مفید نخواهد بود.
بسیاری گمان می کنند که دین را شناخته اند و پیش خود گمان قریب به یقین دارند که دین حق یا ناحق است. مسلمان می گوید معلوم است که دین اسلام حق است؛ بی خدا هم می گوید البته دین دروغ است. این که این گمان ها چگونه ایجاد شده اند را بررسی نمی کنیم؛ ولی قطعاً صحتشان باید بررسی شود. این بررسی به عهده ی نظامی ست که عقلاً و نه از سر احساس، حقایق را بررسی می کند: فلسفه.
برخی با فلسفه مخالفند و آن را بیهوده یا ناقص یا گمراه کننده می دانند؛ ولی عموم مردم جهان و تمام علمای اسلام متفقند که اصول دین تقلیدی نیست و باید شخص آن ها را برای خود اثبات کند تا بتواند به حکم عقل وارد دین شود؛ وگرنه عملش جاهلانه بوده. لذا راهی نداریم جز این که بپذیریم حداقل درباره ی پذیرش اصول دین، به فلسفه(روش عقلانی کشف حقایق) نیاز است.
اما فلسفه دقیقاً چیست؟
تفکر و استنتاج انسان در حالت عادی نامنظم و بریده بریده است و ذهن انسان را از اطلاعاتی طبقه بندی نشده پر می کند. برخی از این اطلاعات قطعیند و برخی کم اعتبار؛ اما از آنجا که ذهن اطلاعات را طبقه بندی نکرده است، اعتبار استنتاج بعدیش که بر اساس این ها ست مجهول خواهد بود. حاصل این استنتاج های متوالی نتایجی ست با اعتبار بسیار کم و چه بسا غلط؛ چرا که هم پایه و اساس هر مرحله اعتبارش مجهول است و هم نحوه ی استنتاج عموماً بر اثر غفلت، حاوی خطای منطقی ست.
درحقیقت فلسفه همان تعقل است که از حالت به هم ریخته و نامنظم خارج شده تا بتواند کارایی محکمی را بروز دهد. لذا هرکجا تعقل مجاز باشد، فلسفه نیز مجاز است؛ بلکه مجازتر است!
محدودیت فلسفه
برخی از جمله مکتب تفکیک عملکرد فلسفه را محدود می دانند. اینان باید پاسخگو باشند که چگونه در حوزه ای تعقل را باطل می دانند؟ مثلاً می گویند "فلان حدیث را می پذیریم و تحلیل فلسفی نمی کنیم. ظاهر آن را همانطور که هست می پذیریم و تأویل فلسفی را باطل می دانیم". این سخن اهل تفکیک از آنجا باطل است که اگر فلسفه ظاهر آیه را باطل بداند، یعنی اعتقاداتی داریم که نتایجشان با هم در تناقضند. ظاهر حدیث با فلسفه متناقض است؛ از طرفی خود حدیث را فلسفه تأیید کرده است. دو راه بیشتر نیست: یا ظاهر حدیث غلط است یا فلسفه غلط است و حدیث که از فلسفه منتج شده باطل است. ما تمام استنتاج هایمان بر پایه ی فلسفه است لذا محکومیم که بپذیریم ظاهر حدیث غلط است و تأویل وارد است.
همانطور که شاهدید تصور عدم صحت فلسفه در هر حوزه ای غیر ممکن است؛ اما این به معنی آن نیست که با فلسفه می توان همه چیز را شناخت و مثلاً فرمول های فیزیک را کشف کرد. فلسفه به منزله ی حقیقتی ست که هر ادعای ناقض آن باطل است؛ همین. ما با فلسفه اثبات می کنیم حرکت هست. نمی توانیم تنها با تکیه بر اطلاعات فطری مان چگونگی حرکت را نیز دقیقاً اثبات کنیم. از این جهت می توان فلسفه را به بیانی محدود دانست: نتایج استدلال های فلسفی محدود به فرض های استدلال است. فرض های محدود فطرت اگر تنها فرض های فلسفه در نظر گرفته شوند قطعاً نتایجی محدود ایجاد می کنند.
در مجموع می توان اینگونه جمع بندی کرد که فلسفه ابزاری ست قوی و محکم که نه تنها اصول عقاید بلکه بسیاری مباحث دیگر را بحث می کند. هرچه را فلسفه نقض کند الزاماً غلط است و هرچه را فلسفه اثبات کند الزاماً صحیح است؛ اما حیطه ی اظهار نظرهای فلسفه، به فرضیاتش محدود است و نمی توان بر اساس فطرت انسان نرمی چوب درخت کاج را اثبات کرد.
فهرست دروس | درس بعدی>> نهیلیسم چیست
سلام
ممنون بابت حضور و تبادل لینک
مطلب مفیدی بود حتی برای من که فلسفه نخوانده ام.