برای وابسته شدنت همین کافیه که بهش فکر کنی. موضوع مهم نیست...هر چیزی میتونه باشه!
ذهنتو دست کم نگیر،
خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی میتونی تربیتش کنی.
نمیتونی فطرتتو عوض کنی، ولی میتونی ذهنتو به خیلی چیزا عادت بدی.
برای وابسته شدنت همین کافیه که بهش فکر کنی. موضوع مهم نیست...هر چیزی میتونه باشه!
ذهنتو دست کم نگیر،
خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی میتونی تربیتش کنی.
نمیتونی فطرتتو عوض کنی، ولی میتونی ذهنتو به خیلی چیزا عادت بدی.
همانطور که بنده در پست "بررسی فطرت و چگونگی شناخت آن" توضیح دادم، فطرت و قضایای بدیهی عموماً غیر قابل تشخیص هستند. ما نهایتاً می توانیم ثابت کنیم که فلان گزاره را ذهن ما قبول دارد و نمی تواند آن را قبول نکند؛ لذا گزاره ای قطعی ست. ممکن است فردا معلوم شود همین گزاره نتیجه ی ادغام دو گزاره ی دیگر بوده است و اگرچه قطعی ست، ممکن است بدیهی نباشد.
از طرفی، آنچه ما از قضایای بدیهی می خواهیم، قطعیتشان است. می خواهیم به نتایجی محکم برسیم که بر پایه ی فرضیاتی محکم بنا شده اند نه گمان ها. ببینید، اگر ما از روشی که 100% صحیح و عقلانیست و دو فرض که اعتبار هرکدامشان 90% است نتیجه ای بگیریم؛ طبق قانون احتمال، اعتبار نتیجه 81% است.
همانطور که اثبات شد، انسان یک سری اطلاعات پیش فرض در وجود خود دارد(فطرت). این اطلاعات، الزاماً حق هستند. ما با استفاده از همین اطلاعات است که بر سر حق قضاوت می کنیم، لذا معیار ما برای حقانیت، همین اطلاعات است. تنها حق است که می تواند حق را تشخیص دهد؛ ما نیز معتقد به امکان تشخیص حق هستیم؛ لذا معتقد به حقّانیت فطرت(این اطلاعات) هستیم. کسی هم که به تشخیص حق معتقد نیست، دچار نهیلیسم است و باید به پست مربوطه رجوع کند.
علاوه بر اطلاعات اولیه ی فوق، یک سری اطلاعات ثانویه در انسان است. این اطلاعات ترکیبی از استنتاج، اطلاعات درونی انسان و اطلاعات دریافت شده از بیرون است.
اثرات محیطی، افکار و اعمال انسان؛ همگی بر انسان اثر گذارند. وقتی این آثار به طور مداوم انسان را دستخوش تغییر کنند به گونه ای که انسان خواصی مغایر با فطرتش بروز بدهد، خواص جدید ایجاد شده را فطرت ثانوی گویند.