پرسش(محمد):
سلام و خسته نباشید!!:)
سوالم رو مصداقی عرض میکنم و شما هم لطف کنید مصداق را بشکافید!
بنده از دوران دبیرستان تا الان که سال چهارم دانشگاهم این سوال رو داشتم و واقعا پیگیرش هم بودم،هم در فضای حقیقی و هم مجازی!!
در ابتدا عرض کنم که این را میدانم خداوند محدود به زمان نیست!:)
بنده از دوران دبیرستان تا الان که سال چهارم دانشگاهم این سوال رو داشتم و واقعا پیگیرش هم بودم،هم در فضای حقیقی و هم مجازی!!
در ابتدا عرض کنم که این را میدانم خداوند محدود به زمان نیست!:)
مگر نه اینکه حضرت آدم اولین انسانه!؟
و ساخته خداوند است
و خدا عالم به گذشته و حال و آینده است!؟
چگونه حضرت آدم اختیار دارد در حالی که -ساخته-کسی است که آینده او را میبیند!به عبارتی خدا میبیند که دارد(آینده) چه میسازد!
و یه سوال دیگه اینکه اگر دنیا دنیای علیت است ما هر کاری بکنیم یک جبرگرا میگوید (به طور مثال)این فهم تو یا عمل تو و یا هر چیز دیگری از ما ،معلول حادثه ای در گذشته ما یا افراد مرتبط با ما بوده است!!
تکلیف چیست!!
قررربانت!!
چگونه حضرت آدم اختیار دارد در حالی که -ساخته-کسی است که آینده او را میبیند!به عبارتی خدا میبیند که دارد(آینده) چه میسازد!
و یه سوال دیگه اینکه اگر دنیا دنیای علیت است ما هر کاری بکنیم یک جبرگرا میگوید (به طور مثال)این فهم تو یا عمل تو و یا هر چیز دیگری از ما ،معلول حادثه ای در گذشته ما یا افراد مرتبط با ما بوده است!!
تکلیف چیست!!
قررربانت!!
پاسخ(ایمان علیخانی):
سلام محمد جان
متشکرم که قابل دونستید و سؤالتون رو شفاف پرسیدید.
دو پرسش شما را می توان به شکل زیر کوتاه کرد:
1. چگونه می شود که خدا از آینده ی انسان باخبر باشد و انسان مجبور نباشد؟
2. چگونه می شود که انسان مخلوق و معلول خدا باشد، امّا اعمالش صد درصد طرّاحی شده از قبل نباشد؟
پرسش اوّل، ناشی از یک خلط مبحث است. کلمه ی جبر، به دو معنی ظاهر شده است: یکی حتمی بودن یک عمل و دیگری عدم اختیار در عمل.
بسیاری اوقات این دو معنی متّحد می شوند؛ مثلاً: آب از دست من بر زمین می چکد. از طرفی آب حتماً به زمین خواهد خورد و از طرف دیگر آب توان انتخاب دیگری ندارد.
وقتی با عوامل مختار سر و کار داریم، این دو از اتّحاد خارج می شوند: خداوند قیامت را برپا خواهد کرد. از طرفی وقوع قیامت حتمی ست و از طرف دیگر خداوند می تواند قیامت را برپا نکند(این عمل به اختیار اوست)
مثال دیگر: شکارچی که به قصد شکار وارد جنگل می شود، شلّیک تیر از تفنگش حتمی ست؛ از طرفی او در این عمل خود مختار است.
رفتار ما مانند قطره ی آب نیست؛ بلکه مانند شکارچی و خدا ست. خداوند از آنجا که بر همه چیز آگاه است، از آینده نیز آگاه است(آینده جزو همه چیز است) و این آگاهی به اختیار ما صدمه ای وارد نمی کند؛ درست مثل آگاهی ما نسبت به رفتار خداوند در قیامت که به اختیار او صدمه ای وارد نمی کند.
دقت داشته باشید قصد شکارچی و خدا برای ما شفّاف است؛ لذا به رفتارشان در آینده علم داریم. قصد تمام ما انسان ها در تمامی وجوه برای خداوند شفّاف است که او از خود ما به ما نزدیک تر است و چنین شرایطی به نحوی علم خداوند به آینده ی ما را نیز در پی خواهد داشت؛ امّا بحث ما حول چگونگی علم خداوند به آینده نیست. موضوع بحث، رفع تناقض علم خدا و اختیار ما ست که نشان داده شد علم به آینده ی یک شخص شرط کافی برای مجبور بودن او نیست.
پرسش دوم:
بدیهی ست که هر اتّفاقی علّتی دارد و چگونگی این اتّفاق(چگونگی معلول)، تابع محض علّت است؛ لذا معلول در تعیین چگونگی خویش اختیار ندارد. انسان معلول خداست؛ لذا انسان در تعیین چگونگی خویش اختیار ندارد.
تمام جملات بالا صحیحند؛ امّا مسئله اینجاست که «چگونگی انسان» چیست؟
انسان یک موجود مختار است و چگونگی آن وجوه مختلفی دارد از جمله "اختیار". انسان در اختیار داشتن یا اختیار نداشتن مختار نیست. در این نیز که چقدر اختیار داشته باشد مختار نیست. این ها چگونگی انسان است و آن را علّت انسان(خدا) تعیین می کند. از طرفی، صداقت ورزیدن یا دروغ، وفا کردن یا بی وفایی، رحم کردن یا بی رحمی...این ها اعمال ماست و علّتشان ما هستیم و در انجامشان اختیار داریم. اعمال ما، چگونگی ما نیستند. ما مختارانه اعمال مان را قصد می کنیم و این اختیار، وصف و چگونگی ندارد که اگر اختیار نوع "الف" بود رفتارمان نیک باشد و اگر اختیارمان نوع "ب" بود انسان بدی باشیم. اگر چنین بود و اختیار وصف داشت، دیگر اختیار نبود...جبر بود؛ چون خدا بود که تعیین می کرد فرضاً بنده آدم خوبی شوم یا بد.
خداوند وقتی به انسان اختیار بخشیده است، یعنی انسان مبدأیت یافته است و همانطور که خدا از هیچ می آفریند، انسان نیز دست به آفرینش بزند و اعمال و نیّات خود را -تا حدودی که خدا اجازه دهد- خود بیافریند و در حقیقت اختیار همان خالقیّت است و این کلام خداوند در قرآن «فتبارک الله احسن الخالقین» که خالق را جمع بسته است یعنی ما جز خداوند خالق هایی هستند و خدا تنها خالق نیست(هرکه اختیار دارد تا حدّی خالقیت دارد) و خداوند برترین خالق است.
پرسش:
شناخت من از خدا به این دلیل بر او اجبار آور نیست چون بر او احاطه ندارم و علت تامه او نیستم!!
ولی شناخت خدا از من اینطور نیست!!
ولی شناخت خدا از من اینطور نیست!!
پاسخ:
گمان می کنم باید در مفهوم اختیار بیشتر تعمّق کنید. اختیار یعنی توان انجام اعمال، ورای آنچه محیط ما را به آن وادار می کند. جز اعمال تصادفی، هرچه در این تعریف بگنجد اختیار است. وجود علّت تام نفی کننده ی اختیار نیست. علّت تام تو را با تمام ویژگی هایت می آفریند؛ امّا این ویژگی های تو تو را محکوم نمی کنند به انجام عملی دقیقاً مشخّص و تنظیم شده. اگر دو نفر با ویژگی های دقیقاً یکسان و شرایطی دقیقاً یکسان خلق شوند، عملشان یکسان نخواهد بود و این یعنی اختیار و اگر جز این باشد جبر محض است.
شما با علم خدا به آینده مشکلی ندارید...او از آینده مطّلع است و این مایه ی تناقض نیست؛ مسئله اینجاست که باید در مفهوم اختیار بیشتر تعمّق کنید...وقتی وجودی تا حدّی مختار خلق شد، یعنی تا حدّی مستقل از محیط و علّت تامه ی خود عمل می کند.
پرسش:
دلیل شما برای اینکه علت فقط چگونگی معلول را تعیین میکند چیست؟
یک سری عوامل تفکر و سلیقه بنده را شکل میدهند(خلاصه هر کسی یک قالب تفکر دارد مثلا حتی یک حادثه ای باعث شود که من منطقی فکر کنم و تفکراتم را خودم بسازم!!)>>>من بر پایه آن تفکرات و سلیقه تصمیم میگیرم>>>بر پایه آن تصمیم عمل میکنم!
پس علت غیر مستقیم عمل من را طرح ریزی کرده است!
مشکل این استدلال کجاست؟
یک سری عوامل تفکر و سلیقه بنده را شکل میدهند(خلاصه هر کسی یک قالب تفکر دارد مثلا حتی یک حادثه ای باعث شود که من منطقی فکر کنم و تفکراتم را خودم بسازم!!)>>>من بر پایه آن تفکرات و سلیقه تصمیم میگیرم>>>بر پایه آن تصمیم عمل میکنم!
پس علت غیر مستقیم عمل من را طرح ریزی کرده است!
مشکل این استدلال کجاست؟
پاسخ:
تعریف معلول چیست؟ آنچه وجودش در گرو علّت است. علّت است که معلول را می سازد؛ سازنده است که همه ی جزئیات سازه را تعیین می کند؛ پس تمام جزئیات معلول نیز به دست علّت است. این ها همه طبق تعریف است و از تصوّر موضوع حاصل می شود. امّا این معلول اگر مجبور بود، هرچه کند دقیقاً از پیش توسط علّت تعیین شده است وگرنه(در صورت اختیار معلول)، علّت، عمل معلول را تعیین نکرده است بلکه معلول است که عمل خود را شکل می دهد.
مشکل استدلال شما اینجاست که انتخاب خود را معلول شرایط محیطی می دانید. شرایط محیطی قطعاً اثر دارند و البته اثرشان بسیار زیاد است؛ امّا همه چیز محیط نیست. شما به خودی خود و فارغ از جبر محیط قابلیّت انتخاب دارید و این همان اختیار است. این همان چیزی است که به خاطرش بازخواست می شوید وگرنه پاداش و عقاب بی معنی خواهد بود.
محیط روی فکر شما کاملاً مؤثّر است و شما را به سوی یک انتخاب خاص سوق می دهد...امّا شما می توانید به قدری که خدا برایتان از اختیار قرار داده است دست به خلقت بزنید و در زمینه هایی که او اجازه داده است امیالی برای خود بیافرینید که محیط حتّی علیه آن ها به شما فرمان داده است. اینگونه است که لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.
قرربانت که جواب دادیید!!!
لکن!!
شناخت من از خدا به این دلیل بر او اجبار آور نیست چون بر او احاطه ندارم و علت تامه او نیستم!!
ولی شناخت خدا از من اینطور نیست!!
شرمنده ولی سه نفری جوابی رو که نوشته بوددین خوندیم ولی ذره ای هم افاقه نکرد!
میشه اصطلاحا paraphraseش کنین!!
تشکر!!