هرگاه وجودی عملش صد درصد به امر غیر خود باشد، خاصیت حاکم بر عملکرد این وجود، جبر نامیده می شود.
مثال: قلم مجبور است و هرآنچه نویسنده بخواهد می نویسد. حرکات قلم صد درصد به امر نویسنده است؛ لذا بر حرکات قلم جبر حاکم است.
هرگاه وجودی عملش صد درصد به امر غیر خود باشد، خاصیت حاکم بر عملکرد این وجود، جبر نامیده می شود.
مثال: قلم مجبور است و هرآنچه نویسنده بخواهد می نویسد. حرکات قلم صد درصد به امر نویسنده است؛ لذا بر حرکات قلم جبر حاکم است.
هرگاه وجودی عملکردی داشته باشد خارج از هرگونه نظم، طراحی و قابلیت پیشبینی، به خاصیت حاکم بر عملکرد این وجود، تصادف می گویند.
وجود تصادفی صرفاً یک فرض است. هیچ وجود تصادفی تا به حال مشاهده نشده است؛ بلکه اثبات وجود وجود تصادفی غیر ممکن است. نظم را می توان اثبات کرد؛ اما نمی توان اثبات کرد که آنچه ظاهراً نامنظم است، واقعاً از هیچ رابطه ای پیروی نمی کند(تمام رابطه های جهان در دستان ما نیست)
هرگاه وجودی با اراده ی خود و مستقل از محیط عمل کند، و این عملکرد او تصادفی نباشد، به این خاصیت حاکم بر وجود اختیار می گویند.
عملکرد یک وجود حداکثر در سه حالت بحث می شود:
هرگاه وجودی در جبر نباشد و عملش تصادفی نیز نباشد، مختار است. (ذات اختیار فراتر از وصف است و به همین دلیل معمولاً با سلب امکان حالات دیگر به آن اشاره می شود)
همانطور که در درس «برهان نظم(2)»(کلیک کنید) ذکر شد، خدا ناباوران با این سؤال برهان نظم را -به زعم خود- به چالش می کشند:
با فرض این که جهان را خدا خلق کرده باشد، آیا خالق این همه پیچیدگی نباید خود پیچیده تر باشد؟
قطعاً خدا در صورت وجود از جهان پیچیده تر است و خود نیازمند خالقی نظم دهنده است.
تسلسل باطل است (نمی توانیم سلسله ای از بی شمار خدا داشته باشیم)؛ لذا برهان نظم غلط است.
بی خدایان عموماً خدا را به صورت یک سیستم می بینند و اشکال از همینجاست. خداوند یک وجود یگانه ی مختار است و وجود یگانه ی مختار، دارای جزء نیست. القصه، مسئله ی طرح شده، با توجه به فاقد جزء بودن خدا منتفی ست. فاقد جزء بودن اختیار، با مفهوم اختیار گره خورده است و ان شاء الله در درس بعد به آن خواهیم پرداخت.
منظور از تسلسل در فلسفه، سلسله ای از علّت و معلول است که تا بی نهایت ادامه داشته باشد؛ به این ترتیب که A علّتی داشته باشد به نام B و B علّتی داشته باشد به نام C ... و این سلسله هیچ گاه پایان نیابد.
تسلسل هیچ شروعی برای زنجیره ی اتفاقات (ایجاد A از B و B از C و ...) قایل نمی شود. از طرفی، اگر شروعی نباشد، اتّفاقی نمی افتد؛ لذا تسلسل باطل است.
مخالفین برهان نظم، معمولاً این اشکال را به برهان نظم می گیرند که ممکن است نظمی بدون ناظم ایجاد شود. آن ها برای این گونه نظم ها مثال هایی نیز طرح می کنند. مثلاً:
اگر یک سبد میوه را به صورت تصادفی تکان بدهی، پس از قدری تکان دادن، میوه های ریز پایین رفته و میوه های درشت به روی سبد می آیند. میوه ها خود به خود بر حسب اندازه مرتّب می شوند
همانطور که در درس های گذشته ذکر شد، مبنای فلسفه ی تجربه گرایی بر این است که تنها بر اساس تجربیات عمل کند و غیر تجربیات را مردود بداند. تجربه گرا معتقد است هرگونه علم معتبری الزاماً منشاء تجربی دارد و پیش از تجربه، هیچ علم معتبری وجود ندارد.
با این پیش زمینه، به عنوان یک تحربه گرا وارد تحلیل جهان می شویم. می خواهیم اتفاقات جهان را با روش تجربی تحلیل کنیم.
از آنجا که در ابتدا هیچ علمی نسبت به رفتار جهان نداریم، کاملاً در یک فضای احتمال قرار می گیریم که باید طبق قاعده ی احتمال رفتار جهان را حدس بزنیم. برای روشن شدن موضوع بنده مثال اتاق گوی را مطرح می کنم:
برای وابسته شدنت همین کافیه که بهش فکر کنی. موضوع مهم نیست...هر چیزی میتونه باشه!
ذهنتو دست کم نگیر،
خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی میتونی تربیتش کنی.
نمیتونی فطرتتو عوض کنی، ولی میتونی ذهنتو به خیلی چیزا عادت بدی.
وقتی علم ما نسبت به پدیده ای دچار نقص است، رفتار آن را نمی توانیم دقیقاً پیش بینی کنیم. با این حال، می توانیم رفتار پدیده را به صورت احتمالی توصیف کنیم. علمی که به توصیف احتمالی پدیده ها می پردازد، حساب احتمال است.
هرگاه وجهی از پدیده ای را ندانیم، حالات مختلف و هم سنگ این وجه را در نظر گرفته و رفتار پدیده را در این حالات مختلف بررسی می کنیم. نسبت تعداد حالات مطلوب به تعداد حالات نامطلوب، برابر احتمال مطلوب پیش رفتن پدیده خواهد بود.
همانطور که در درس قبل توضیح داده شد، علم تجربی منشاء هیچ پدیده ای را کشف نمی کند؛ بلکه توصیف می کند که پدیده های جهان با چه نظمی رخ می دهند و این موجب می شود که بتوانیم تا حدّ زیادی پدیده های جهان را پیش بینی کنیم.
علم تجربی، در صورت صحّت، نقشه ی عملکرد جهان را به ما می دهد. به ما می گوید: جهان با این نظم عمل می کند. امّا علم به ما نمی گوید این نظم ناشی از چیست.
1.قانون جاذبه، توصیف چگونگی سقوط سیب بر زمین است، نه عامل افتادن سیب.
عدم نشان دادن علّت، تنها ضعف علم تجربی نیست:
2.در فلسفه ی تجربه گرایان، صحیح دانستن علم تجربی هیچ پایه ی عقلی ندارد... و همین آن ها را شدیداً به چالش کشیده است.