القصّه، اگر بخواهیم به تنهایی بر محیط خود اثر بگذاریم، می توانیم -و باید- از هردو اهرم احساس و عقل استفاده کنیم؛ امّا چگونه؟ چه شرایطی را باید رعایت کنیم؟
اولاً سعی کنبم برای عموم مردم محرّک احساسی را مقدّم بر محرّک عقلی قرار دهیم و برای اهل عقل، محرّک عقلی را مقدّم کنیم. بدیهی ست که باید با هر کس به زبان خود او سخن گفت: کلّم الناس علی قدر عقولهم به همین دلالت دارد.
ثانیاً در ابتدای کلام به اموری بپردازیم که مورد توجّه و تأیید مخاطب است تا توجّه مخاطب را برانگیزیم. اگر با موضوعات ناآشنا و نامطلوب شروع کنیم، توجّه مخاطب را از دست می دهیم و چه بسا مخاطب عذری بیاورد و بحث را ترک کند.
ثالثاً سنجیده عمل کنیم و بدون آمادگی مخاطب و هماهنگی شرایط تبلیغ نکنیم. اگر مخاطب را یک بار به طرزی نامناسب دعوت کنیم، دفعه ی بعد که با او مواجه می شویم، اثر منفی دعوت قبل در ذهنش تداعی می شود و لذا گوش جانش را به روی سخنمان می بندد.
رابعاً یک مبلّغ تنها باقی نمانیم؛ بلکه دیگرانی را که با ما همراه شده اند را نیز برای تبلیغ آماده کنیم. هرچه تعداد مبلّغ بیشتر باشد، به طور تصاعدی فراگیری پیام ما افزایش می یابد.
خامساً خودمان را به عنوان نمونه ی برجسته ی عمل کننده به موضوع تبلیغ حفظ کنیم. اگر از سخن خود تخطّی کنیم، قطعاً رشته هایمان پنبه خواهد شد.
سادساً با تمام قوا رذایل اخلاقی را از خود و همراهیان خود بزداییم و سلامت روانی را شدیداً نگهبانی کنیم؛ چرا که برجسته ترین خاصیت یک مبلّغ خوب که مردم را به او جذب می کند، انطباق عمل او با فطرت است.
سابعاً نتیجه را به خدا بسپاریم و خود را با اندوه پیشرفت کار نفرساییم؛ بلکه عزم خود را در وظیفه ی خود حفظ کنیم و وظیفه را از آنجا که عمل به آن مطلوب خداست انجام دهیم نه به شوق رسیدن به مطلوب خود. هرچه این دیدگاه بیشتر در قلب ما حاکم شود، خستگی و فرسایش ما کمتر خواهد بود و عزم ما پایدار خواهد ماند و چه بسا قطره هایی که با چکیدن مداوم صخره ها را سوراخ کردند.