ما هرگز سعی نمی کنیم با یک سنگ صحبت کنیم تا آن را متقاعد کنیم؛ زیرا قدرت درک ندارد. وقتی به هدف انتقال یک مفهوم با کسی صحبت می کنیم، صراحتاً به این اعتقاد داریم که فرد رو به روی ما قابلیت درک دارد.
علاوه بر این، صحبت ما با دیگران نشان دهنده ی این است که در ذهن ما مفاهیم مشترکی هست که به واسطه ی آن ها سخن یکدیگر را می فهمیم. به عبارتی، کلام طرف مقابلمان را می توانیم در ذهن خود ترجمه کنیم؛ و این قابلیت ترجمه نشانگر این است که می دانیم هر کلمه و اصطلاح فرد مقابل، برای او نشانگر چه مفهومی ست. پس به طور متقابل نسبت به ذهن یکدیگر شناختی نسبی داریم. این شناخت از کجا ایجاد شده است؟ از آموزش؛ که البته آموزش خود گونه ای از تعامل بین دو انسان است و در آن شناخت متقابل وجود دارد. خود این شناخت متقابل از کجا حاصل شده است؟ این سلسله تا آنجا پیش می رود که بپذیریم انسان ها ذاتاً نسبت به یکدیگر شناخت دارند.